تحولات در خاورمیانه عربی و بهخصوص در خلیج فارس با سرعت بالایی در حال وقوع است. چرا جمهوریخواهان سیاستهای تنشآفرینی را در منطقه دنبال میکنند؟
پازلهایی که امروز در خاورمیانه در کنار هم چیده شده، در ادامه سناریوی بالادستی است که در آمریکا رخ داده. با تمام تلاشهایی که اوباما در راه بهبود شرایط اقتصادی و اجتماعی در آمریکا انجام داد، اما شکافهای گسترده در این کشور سبب نارضایتی فراوانی شد. زمانی که ناکامیهای اقتصادی با انتظارات اقتصادی و فرهنگی گره میخورد، منجر به ظهور جریان راست نزدیک به بنیادگرایی در هر جغرافیای سیاسی میشود. این اتفاق در انگلستان خود را در برگزیت، و در ایتالیا به نوعی دیگر و در آمریکا موجب موفقیت رئیسجمهوری شد که با تمام استانداردهای سیاسی در آمریکا فاصله دارد. تداوم استراتژی عصبیسازی نیروهای اجتماعی در آمریکا و فعال کردن این عصبیتهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی به تحریک نیروهای سیاسیای میانجامد که در گذشته در حاشیه قرار داشتند و امروز این نیروها نه تنها احساس میکنند میتوانند فعال شوند بلکه میتوانند نمود خارجی داشته باشند.
ترامپ برای اجرای این سناریو در آمریکا تنها از نیروهایی که در گذشته در حاشیه قدرت قرار گرفته بودند استفاده میکند یا اهرمهای دیگری هم وجود دارد تا جامعه آمریکا را آماده تحولات در خارج از این کشور کند؟
ترامپ به منظور اجرای این سناریو جز استفاده از نیروهایی که در دوران اوباما به حاشیه رانده شده بودند، دو پشتوانه دیگر هم دارد؛ یکی کمپانیهای نفتی و دیگری کمپانیهای اسلحهسازی که از این وضعیت استقبال میکنند. ترامپ براساس تئوریهای محکمی به دنبال انتقال بحرانهای اقتصادی از آمریکا است. بر اساس این استراتژی باید مشکلات اقتصادی را از کشورهای متروپل به کشورهای حاشیهای منتقل کرد. اگر آمریکا بتواند دامنه بحرانهای درونی خود را از مرکز به حاشیه منتقل کند، آنگاه کشورهای صاحب قدرت در عمل از مشکلات رها خواهند شد. جانافکندی در گذشته این تئوری را براساس یکسانسازی بازار مصرف و فرهنگ و مطالبات اجتماعی، پیاده کرد، طوریکه همه دنیا بتوانند از محصولات صنعتی استفاده کنند تا اگر در اروپا و آمریکا محصولات صنایع با رکود روبهرو شد، آنگاه برای خروج از رکود تمام آفریقاییها تا آسیاییها از محصولات آمریکایی استفاده کنند.
پس اساسا آمریکا از تحرکات در خاورمیانه به دنبال انتقال بحرانهای درونی خود است؟
بله، حل بحرانهای آمریکا لازمه انتقال به جامعه دیگری است و بهترین راهحل در این زمینه برای جمهوریخواهان ایجاد جنگ است. در قدرت قرار گرفتن ترامپ یک معنای روشن دارد. آمریکاییها درصدد بهراهانداختن یک جنگ بزرگ در نقطه دیگری از دنیا هستند.
این نقطه دیگری که آمریکا قصد دارد بحرانهای خود را به آنجا منتقل کند کجاست؟
اگر به نقشه سیاسی جهان نگاهی کنیم، برای آغاز یک جنگ چند شرط لازم است. شرط اول هر جنگ نیاز آن به زمینههای تاریخی است. شرط دوم، وجود نیروهای پیاده آمادهبهکار و شرط سوم، وجود نیروی پشتیبان و شرط چهارم زمینههای جغرافیایی وقوع جنگ است. این چهار عامل در خاورمیانه جمع شده است. ضمن اینکه در آفریقا چنین جنگی مفید به فایده نیست، زیرا در آنجا پولی نیست. در آمریکای لاتین هم وقوع جنگ فایدهای ندارد، زیرا خطر آن به مرزهای آمریکا منتقل میشود و هرچه تنش در قاره آمریکا افزایش پیدا کند موج مهاجرت به آمریکا زیاد خواهد شد. سالهای متمادی است که آمریکا و کوبا با هم تنش دارند، اما یک گلوله هم شلیک نشده، زیرا قرار نیست در اطراف مرزهای آمریکا ناامنی به وجود آید. در بولیوی و نیکاراگوئه هم سالهای متمادی چپها در قدرت قرار گرفتهاند اما خبری از درگیری نظامی نیست. آمریکا در کشورهای پیرامون خود با مدلهای امنیتی و تحریمهای گسترده اهداف خود را پیش میبرد. با در نظر گرفتن این موارد به این نتیجه خواهیم رسید که ایجاد جنگ در خاورمیانه ایدهآل آمریکاییها است.
آمریکا برای انتقال بحرانهای درونی خود به جنگ در خاورمیانه نیاز دارد، آیا در خاورمیانه غیر از جنگهای داخلی زمینه دیگری برای ایجاد یک جنگ تمامعیار وجود دارد؟
میان مسیحیان افراطی و صهیونیستها اشتراکات زیادی وجود دارد. تفسیر این نیروهای اجتماعی از آرماگدون و بازگشت مسیح تفسیر مشترکی است. آنها اعتقاد دارند اتفاقات بزرگی در بیتالمقدس خواهد افتاد و آنها باید انتقام جنگهای صلیبی را از مسلمانان بگیرند. با چنین ادبیاتی بود که جرج بوش فرمان حمله به عراق را صادر کرد. تیم بوش اکنون در دستگاه سیاسی دولت آمریکا قدرت گرفته است و دقیقا به دنبال اجرایی کردن ادامه سیاستهای بوش در دوران ترامپ در زوایای دیگر است.
اما این سناریو بعد از در قدرت قرار گرفتن اوباما، به دکترین سیاست هوشمند تغییر کرد. حال چگونه ممکن است آن سیاست با چنین سرعتی تغییر کند؟
دولت اوباما به عربستان، پاکستان، صهیونیستها اعتماد نداشت. اوباما بهدنبال آن بود که با عادیسازی روابط با ایران نوعی بالانس در سیاستخارجی آمریکا به وجود آورد. موضوعی که در ایران هم شنیده شد و هم مورد بیتوجهی قرارگرفت. در نتیجه این سیاست پرونده هستهای ایران بسته شد، اما ایران غیر از این مورد، تمایلی به همکاری استراتژیک با آمریکا نداشت. ترامپ در حال حاضر نتیجه جمعبندی با ایران را معکوس کرده است. تیم سیاسی فعلی در آمریکا هم باور به همکاری با ایران ندارد و هم نتیجه عدم اطمینان به ایران را به عنوان یک تجربه مورد استفاده قرار میدهد. ایرانیها در هر صورت با هیچ دولتی در آمریکا کنار نمیآیند. البته آنها حق دارند، زیرا دیوار بیاعتمادی میان ایران و آمریکا بلند است. از سوی دیگر ترامپ علاقهمند به برتری سیاسی امنیتی صهیونیستها درخاورمیانه است. درضمن جمهوریخواهان، عربستان جاهطلب را متحد نزدیکی برای اسرائیل میبینند. اخبار تاییدشده مبنی بر ملاقاتهای عناصر امنیتی و سیاسی رژیم اسرائیل و عربستان وجود دارد. ولیعهد عربستان ارتباط نزدیک با ترامپ دارد و در آمریکا تحصیل کرده است. او عامل بستن قرارداد نظامی و اقتصادی ۴۰۰ میلیارد دلاری عربستان با آمریکا است.
هدفگذاری برای رویارویی نیابتی ایران و عربستان از زمان ترامپ آغاز شده است یا ریشه در حوادث۲۰۰۳ به اینسو دارد؟
به این سوال باید به صورت ریشهای و با مراجعه به حوادث تاریخی ۱۲سال گذشته و وضعیت خاورمیانه و همچنین شرایط رژیم اسرائیل پاسخ گفت. حاکمان فعلی رژیم اسرائیل از بیمنطقترین سیاستمداران تلآویو در ۳۰سال گذشته هستند. آنها در نتیجه سیاست احمدینژاد، یک عصر طلایی را پشت سر گذاشتند و بعدها هم به دلیل ناهماهنگی در بین عناصر اصلی کنش سیاست خارجی، شرایط منطقه و پیدایش داعش وضعیت مطلوبی را به دست آوردند و احتمالا در انتخابات بعدی نتانیاهو قدرت را در دست خواهد داشت و حضور او در قدرت به آرامش در منطقه صدمه جدی خواهد زد. از سوی دیگر، پیدایش داعش؛ که ترکیبی از مداخله سرویسهای اطلاعاتی انگلستان، آمریکا و موساد در منطقه موجب انهدام ساختار قدرت در عراق و نابودی دولت مستقر در سوریه شد. همچنین در طول این سالها جایگاه ایران و روسیه در منطقه با کاستی روبهرو شد. با نگاهی دقیقتر به این نتیجه میرسیم که افراطیون جمهوریخواه تمایل دارند دو کشور بزرگ اسلامی یعنی ایران و عربستان سعودی را تضعیف کنند.
در عربستان ولیعهدی در قدرت قرار گرفت که یک جوان ضدایرانی و ضدشیعی است. او تا چه اندازه میتواند به منازعه عربستان با ایران شتاب بدهد؟
دولت عربستان سعودی تصمیم خود را گرفته است و از اینرو شاهد تغییرات در عربستان هستیم. به عبارت بهتر، یک تصمیم استراتژیک بالادستی در عربستان وجود دارد که اتفاقات اخیر در این کشور را به وجود آورده است. عربستان با مسائل مختلفی درگیر شده است. این کشور برخلاف ظاهر مرفهی که از خود نشان میدهد، با جمعیت۴۰درصدی زیر خط فقر روبهروست. قدرت سیاسی در عربستان سعودی همواره محافظهکارانه و قبیلهمحور بوده است، اما اکنون با ولیعهد جدید، خون جدیدی به جامعه عربستان تزریق خواهد شد. حاکمیت عربستان برای اینکه بخواهد ثبات خود را حفظ کند، سعی دارد از سمت نیروهای کهنسال به سمت نیروهای جوان حرکت کند. ولیعهد جدید در میان جوانان عربستان از محبوبیت زیادی برخوردار است. البته همهچیز در عربستان به این سادگی نیست. آلترناتیو دولت عربستان داعش است و اگر دولت عربستان سقوط کند جای آنها را افراطیون داعش خواهند گرفت. در نتیجه دولت عربستان مجبور به رفتار افراطی است تا بتواند جای داعش را بگیرد و خود را در پیشبرد مطالبات پیشرو نشان دهد.
به چه منظور ولیعهدی جنگطلب در عربستان به قدرت رسیده است؟
تغییرات در عربستان میتواند به منظره آماده شدن عربستان برای ایجاد یک چالش نظامی باشد، اما ارتش عربستان ظرفیتی رویارویی با ایران را ندارد. در نتیجه فرض دیگری وجود دارد که عربستان جنگ را آغاز کند و آمریکا وارد این جنگ شود و این بهترین سناریو برای عربستان است.
شاید بهانهجویی عربستان برای ورود به منازعه نظامی با ایران برای توجیه حضور آمریکا در خلیجفارس باشد؟
بله، براساس تمام دادهها و اسناد «ویکیلیکس» عربستان سعودی حاضر است پول هر جنگی علیه ایران را بپردازد، اما عربستان با چند هواپیمای ایربکس یا چندین هواپیمای اف۱۶ یا اف۱۸ نمیتواند وارد جنگی گسترده با ایران شود. این اقدام برای عربستان کار سخت و ناممکنی است، زیرا اگر عربستان از نیروی هوایی پیشبرندهای برخوردار است، ایران هم از نیروی تهاجی دریایی و قدرت افندی و دیفندی موشکی داخلی برخوردار است. ضمن اینکه دست ایران در منطه خاورمیانه بسیار بلندتر از عربستان است.
اینروزها برخی رسانهها در مورد حجم نیروهای ایران و عربستان و همچنین دست برتر ایران در این منازعه مطالبی را منتشر میکنند. آیا ادوات نظامی خریداریشده عربستان با توان نظامی بومی ایران قیاسپذیر است؟
ارزیابی نظامی از وضعیت عربستان و ایران از منظر تعداد نیروی نظامی، تجهیزات و نقاط برخورد قابل بررسی است. تعداد نیروهای نظامی ایران سه برابر نیروهای عربستان است. ایران در حال حاضر عناصر نظامی درگیرشونده در ارتش و سپاه را در منطقه دارد. در یک جنگ طولانی قدرت ایران قدرت بازدارنده است. از نظر روانی یک نفرت انباشتهشدهای در ایران وجود دارد و اگر ایران و عربستان وارد جنگ شوند این نفرت موجب خواهد شد از نظر روانی ایران در موقعیت برتری قرار گیرد. مقامات سعودی باید به این موضوع دقت کنند که ترکیب جمعیتی جوان آموزشدیده، رزمنده و تجربه جنگ هشتساله و جنگهای نیابتی مختلف دست ایران را در هر جنگی برتر خواهد کرد. طبیعتا اگر رزمندگان سپاه نبودند وضعیت سوریه با امروز متفاوت بود. نگاهی به لیست تجهیزات عربستان و ایران از نظر تکنولوژیک عربستان را در وضعیت بالاتر و از نظر تعداد و تنوع تجهیزات ایران را در وضعیت قدرتمندی نشان میدهد. عربستان از ناوچههای مدرنی بهرمند است، اما قدرت و تنوع تاکتیکی ایران در منطقه با عربستان قابل مقایسه نیست. در حوزه هوایی عربستان دستبالایی نسبت به ایران دارد، اما در حوزه پدافندی ایران وضعیت غیرقابل مقایسهای با عربستان دارد. در مقابل عربستان به هیچوجه قدرت دفاعی در مقابل موشکهای ایران را ندارد. حجم و گستره و تعداد این موشکها خواب را از عربستان میگیرد. برخلاف عربستان ایران دوستان بسیار زیادی در منطقه دارد و از نظر نظامی و امنیتی برای عربستان مشکلات پیچیدهای در صورت وقوع درگیری نظامی ایجاد خواهد کرد.
در چنین شرایطی که عربستان به دنبال بهانهجویی، هدایت و اجرای برنامههای آمریکا در منطقه است، ایران با چه رفتاری میتواند بدون هزینه عربستان را به رفتار منطقی سوق دهد؟
عربستان به دنبال تحریک ایران است و ما باید بسیار هوشمندانه رفتار کنیم. کاری که عربستان با قایق ماهیگیری ایران کرد نشان میدهد که دولت عربستان قصد دارد به ایران چنگودندان نشان دهد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰